برش هایی از شیوه زندگی و خلق و خوی امام موسی صدر
رفتار مرد مهر آفرین در زندگانی
این طور بود :
خوب لباس می پوشید .
کم غذا می خورد . می گفت:«یک چهارم اینکه می خوریم هم برای آدم بس است» .
چهارزانو می نشست (جز وقتی که مهمان ها لبنانی بودند چون آنها به چهارزانو عادت ندارند) .
وقتی می خوابید ، روانداز را می کشید روی صورتش . یک بار که خیلی غمگین بود هم این کار را کرد ؛ وقتی خبر فوت شوهر خواهرش ، آقای عبادی را شنید .
وقتی قرار بود جایی برود ساعت دقیق راه افتادن اش را نمی گفت (در لبنان به خاطر عدم امنیت و اوضاع به هم ریخته ، این کار را می کرد)
گاهی زیر لب شعرهایی را که حفظ بود می خواند .
با بچه ها زیاد حرف می زد ؛ بچه ها را طرف صحبت قرار می داد .
به عربی و فرانسه مسلط بود . انگلیسی می دانست اما نه به خوبی آن دو تا .
رنگ عبایش معمولاً مشکی و جنسش نازک بود .
در تابستان معموملاً رنگ های روشن می پوشید .
به اینکه کسی به خانمی توهین یا ظلمی کند حساسیت داشت ؛ می گفت :«به زن ها در طول تاریخ ظلم شده ، ما این کار را نکنیم» .
درباره کارهایی که می خواست بکند ، با پروین خانم –همسرش- حرف می زد ؛ از جمله قبل از اینکه مهمان دعوت کند .
کم می خوابید ؛ گاهی 5 تا 10 دقیقه –بعد از ناهار- و واقعاً سر 5 یا 10 دقیقه بیدار می شد .
ریز کارهایش را در دفتر یا سررسیدی می نوشت .
فشارش خیلی زود می افتاد به همین دلیل شیرینی بیشتر می خورد .
ساعت می بست و انگشتر دست می کرد .
بلوز یقه اسکی زیاد می پوشید ، دوست داشت .
گریه بچه ها متأثرش می کرد .
قابل اعتماد بود . جوان های فامیل –دختر و پسر- حرف هایی را که شاید به پدر و مادرشان نمی گفتند به آقا موسی می گفتند .
حرف زدنش مثل صورتش نافذ و تاثیرگذار بود .
سرش را موقع راه رفتن کمی خم می کرد ؛ شاید چون قدش خیلی بلند بود (192سانتی متر)
وقت هایی که سرحال بود ، شوخی می کرد .
قرار گذاشته بود که بچه ها در خانه فقط فارسی حرف بزنند ؛ نه عربی ، نه فرانسه .
تنبیه بچه ها –اگر خطایی می کردند- این بود که با آنها حرف نمی زد ؛ از چند ساعت تا یک روز .
این طور نبود :
«نعلین» نمی پوشید ، کفش معمولی مشکی می پوشید .
نمی گذاشت دستش را ببوسند . دست راستش بابت اینکه مدام آن را عقب کشیده بود ، درد می کرد .
هیچ چیزی را به کسی توصیه مستقیم نمی کرد ؛ این کار را بکن یا آن کار را نکن !
درباره یک چیزهایی پرس و جو نمی کرد ؛ مثلاً نمی پرسید نماز خواندید ؟ نخواندید؟ کی خواندید؟
درباره آدم ها پیش داوری نمی کرد . اصل بر خوب بودن همه بود مگر اینکه خلافش ثابت شود .
گاهی از خستگی بیهوش می شد (چون فشارش زود می افتاد) اما کار را نصفه رها نمی کرد .
«دشداشه» نمی پوشید ؛ نه در خانه نه بیرون .
صدایش را بلند نمی کرد .
عصبانیت یا دلخوری اش را نشان نمی داد ؛ محبتش را نشان می داد .
خودش برای خودش لباس یا کفش نمی خرید (وقت نمی کرد)، پروین خانم این کار را می کرد .
همشهری جوان شماره 181 صفحه 53_ نوشته شده توسط حبیبه جعفریان